| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 601
بازدید کل : 641271
تعداد مطالب : 433
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جوانان دارالولایه سیستان و آدرس h.alamdar.z.LXB.ir لینک نمایید..یاعلی
سلام به اون آقا،که لقبش امام رئوفه
سلام به امام هشتم که مرد و نامرد،رفیق و نارفیق دوستش دارن؛
به خاطر همینم،رضا صداش می کنند
سلام به امام رضا که حتی آهو های صحرا و بیابون هم دوسش دارن.
سلام به امام رضا(علیه السلام)
خیلی فکر کردم که این چند سوالی که می خوام ازت بپرسم با چه حرفی
شروع کنم؛به هر جای مخم که سر زدم،دیدم نوشته یارضا(ع) به همین
خاطر یه چند تا سلام به آقا دادم تا هم زبون من باز بشه همدل شما روشن؛
بذارین خودمونی بگم؛
آی رفیق.....
اگه کسی که توی مردابه و می خواد بره یه جای خوب،اول باید از اون
مرداب،از اون کثیفی ها خودشو بیرون بکشه؛ اون لجن و کثافت ها رو
ازخودش دور کنه،بدنش رو تمیز کنه و......
داداش ببین؛لپ کلام کسی می تونه دنبال حال باشه که خودش با حال باشه......
باید دلشو از گناه پاک کنه تا امام رضا بخرتش ؛ نه بخره،لااقل یه نگاه
بهش بکنه که.......
بخدا یه دنیا؛حسرت و آرزوی یه اشاره ابرو از امام رضا رو دارن.
منم اگه امروز اسمم در نیومد نگم فلانی باعثش بود،باباجون یه ذره در بسته
دل رو باز کنم،ببینم که چی ریختم توش که نمی خرش؟!!!
بگذار که بگذریم که جاده طولانی است..................
از هر چه بگذریم امام رضا با صفاتره!
(فقط یه چیز دیگه: ...دیر نشه رفیق.........)
عاشقی را عاشقیت لازم است
السّلام علیکِیا بنت محمّد المصطفی، السّلام علیکِ یا بنت علی المرتضی، السّلام علیکِ یا بنت فاطمة الزّهراء، السّلام علیکِ یا بنت خدیجة الکبری.
داستان زندگی حضرت زینب «علیهاالسّلام» دخت بزرگوار امیرالمؤمنین «علیهالسّلام» یک داستان نیست؛ بلکه واقعیّتی است سراسر غم و غصّه و مظلومیّت؛ داستان قلب محزونی است در فقدان پیامبر «صلّیاللهعلیهوآله»؛ داستان چشمان مضطرب و خونبارِ کودکی چهار ساله است در مرگ مادر؛ حکایت دلی شکسته است در شهادت پدر؛ حکایت نگاهی است غصّهدار به پارههای جگر برادر؛ و داستان بوسه گرفتنی است از رگهای بریدة گردن تنها یاور؛ و حکایت قد کمانی و موی سپید است در مرگ غنچة سه سالة برادر.....
تولّد حضرت زینب «علیهاالسّلام»: ایشان در پنجم جمادیالاوّل سال ششم هجرت سال صلح حدیبیّه متولّد شدند. هنگامی که حضرت زینب «علیهاالسّلام» تولّد یافت، مادرش زهرا «علیهاالسّلام» او را نزد پدرش امیرالمؤمنین «علیهالسّلام» آورده و عرض کرد: نام این مولود را بگذار. حضرت علی «علیهالسّلام» فرمودند: من بر پیغمبر «صلّیاللهعلیهوآله» سبقت نمیگیرم ..... حضرت زهرا «علیهاالسّلام» طفل تازه به دنیا آمده را نزد پدر بردند که نام او را بگذارد. جبرئیل نازل شده، سلام به رسولخدا «صلّیاللهعلیهوآله» رساند و گفت: نام این مولود را «زینب» بگذار و این نامی است که خدای تبارک و تعالی اختیار فرموده. آنگاه پیغمبر «صلّیاللهعلیهوآله» را از مصائبی که بر حضرت زینب «علیهاالسّلام» وارد میشود آگاه نمود. رسول خدا «صلّیاللهعلیهوآله» گریان شده و فرمودند: «هر کس بر زینب «علیهاالسّلام» گریه کند اجر و ثوابش مانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین گریه نموده باشد.»
شلمچه خلاصه عشق است و قطعه ای از بهشت ، شلمچه ، آینه ایست که تمام جبهه با خاکهای سرخش در آن می درخشد. و دریچه آسمانی است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت میوزد.
شلمچه تندیس زیبای عشق است که در میدان ایثار قد کشیده است . شلمچه شهر شهود و شهادت است . شلمچه مثنوی بلندایثار است و فرودگاه عشق و عروجگاه دل . صحرای خشکی که دریای مواج خون و اشکهای عاشقانه در تربت پاکش دارد با قلب خونینی که هنوز زیبا و دلنواز می تپد و خون غیرت و مردانگی را در رگهای این دیار می دواند و حدیث بلند حیات با عزت را زمزمه می کند. زمین خاکی شلمچه ، زیباتر از آبی آسمان است چرا که شلمچه قتلگاه مرغان عاشقی است که برای وصال بی قرار بودند و از کوچه پس کوچه های منیت و مادیت رهیده و به شهر دلگشای معنویت و شهادت دل بستند.
آری ! شلمچه شاهنامه بلند شهادت است ، دیوان عاشقی است ، شعرهای سرخ ، با واژه های خون ، به وزن عشق و قافیه هایی از جنس قلب پاره پاره عاشقی و در قالب غزل عشق و مثنوی بلند شهادت » ، دیوانی که شکسته دلان عارف با قلم استخوان و مرکب خون و با خط شکسته عروج نوشتند و این صفحه طلایی تاریخ ایران اسلامی را با خون دل تهذیب شده شان تذهیب کردند. آری ! شلمچه کتاب است ، خواندنی ترین کتاب حماسه . شلمچه آسمان است سرشار از ستاره های سرخ .شلمچه بهار است لبریز از گلهای محمدی ،شلمچه دریاست ، مواج از موجهای عاشقی .
شلمچه بازار است ، بازار عشقبازی و جانبازی ، شلمچه تابلو است تابلوی حماسه و عرفان که بر تارک تاریخ ایران اسلامی می درخشد. جایگاه اهل زیارت است نه اهل زر ، زیارتگاه دلدادگانی که خود زائرانی بودند که در نیمه راه سفر عاشقی پرپر شدند و به مولای عشق پیوستند و زیباترین حدیث بندگی را با بندبند وجودشان و با قطره قطره خونشان نوشتند. یعقوبهای بی قراری که برای رسیدن به یوسف زیبای شهادت بی قراری می کردند و زلیخای دنیای نتوانست آنها را مفتون خویش کند. آنان که هنوز از دشمن نفس خویش رها نشده اند و دلشان در تصرف شیطان است چگونه می توانند قدر مجاهدانی را بدانند که در کوله پشتی دلشان جز عشق و ایثار نبود. آنان باید بدانند که شلمچه و شهیدانش و شاهدان و شائقان و مشتاقانش خورشید بی غروبند ، چرا که عاشورا و عاشورائیان آفتاب آسمان عشقند که هیچ ابر آلوده و تاریک یزیدی نمی تواند جلوی تابش آنها را بگیرد.