| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 76
بازدید ماه : 646
بازدید کل : 641316
تعداد مطالب : 433
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جوانان دارالولایه سیستان و آدرس h.alamdar.z.LXB.ir لینک نمایید..یاعلی
روزی شاگردی پیش استادش میرود ومیگوید یک سوال داشتم استاد میگه بپرس .
شاگرد گفت چه کار کنم که خواب امام زمان {عج} را ببینم .
استاد گفت شب غذا ی شور بخور اب هم نخور و بخواب.
شاگرد به دستور استاد عمل کرد و فردا برگشت .
شاگرد به استاد گفت دیشب مدام خواب اب میدیدم
خواب دیدم بر لب چاهی دارم اب مینوشم .کنار نهر ابی در حال اب خوردن هستم .
سپس استاد به شاگرد گفت تشنه ی اب بودی خواب اب دیدی
تشنه ی امام {عج} بشو تا خواب امام زمان{عج} را ببینی .
حجاج بن یوسف ثقفی سرسخت ترین دشمن حضرت علی(علیه السلام)بود.شیعیان حضرت علی(علیه السلام)را به بهانه های مختلف از بین می برد.حجاج بن یوسف اموی و حاکم کوفه بود. پیرزنی عاشق و شیعه امیر المؤمنین به نام حُرّه، دختر حلیمه ی سعدیه بود.حلیمه ی سعدیه مادر رضاعی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)بود.حُرّه خواهر رضاعی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)بود.شیعه بودن در زمان بنی امیه جُرم سنگینی داشت. اگر کسی کافر، یهودی یا مسیحی بود جُرم کمتری نسبت به
نصيحت زاهد
گرمی هوای تابستان شدت كرده بود . آفتاب بر مدينه و باغها و مزارع اطراف مدينه به شدت میتابيد ، در اين حال مردی به نام محمد بن منكدر كه خود را از زهاد و عباد و تارك دنيا میدانست - تصادفا به نواحی بيرون مدينه آمد ، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت اندامی افتاد كه معلوم بود در اين وقت ، برای سركشی و رسيدگی به مزارع خود بيرون آمده ، و به واسطه فربهی و خستگی به كمك چند نفر كه اطرافش هستند و معلوم است كس و كارهای خود او هستند ، راه میرود .
با خود انديشيد : اين مرد كيست كه در اين هوای گرم خود را به دنيا مشغول ساخته است ؟ ! نزديكتر شد ، عجب ! اين مرد محمد بن علی بن الحسين ( امام باقر ( است ؟ اين مرد شريف ، ديگر چرا دنيا را پیجويی میكند ؟ ! لازم شد نصيحتی بكنم و او را از اين روش باز دارم .
نزديك آمد و سلام داد . امام باقر نفس زنان و عرق ريزان جواب سلام داد .
- " آيا سزاوار است مرد شريفی مثل شما در طلب دنيا بيرون بيايد ، آن هم در چنين وقتی و در چنين گرمايی ، خصوصا با اين اندام فربه كه حتما بايد متحمل رنج فراوان بشويد ؟ ! چه كسی از مرگ خبر دارد ؟ كی میداند كه چه وقت میميرد ؟ شايد همين الان مرگ شما رسيد . اگر خدای نخواسته در همچو حالی مرگ شما فرا رسد ، چه وضعی برای شما پديد خواهد آمد ؟ ! شايسته شما نيست كه دنبال دنيا برويد ، و با اين تن فربه در اين روزهای گرم ، اين مقدار متحمل رنج و زحمت بشويد . خير ، خير ، شايسته شما نيست " .
امام باقر دستها را از دوش كسان خود برداشت و به ديوار تكيه كرد و گفت : " اگر مرگ من در همين حال برسد و من بميرم ، در حال عبادت و انجام وظيفه از دنيا رفتهام ، زيرا اين كار ، عين طاعت و بندگی خداست . تو خيال كردهای كه عبادت منحصر به ذكر و نماز و دعاست . من زندگی و خرج دارم ، اگر كار نكنم و زحمت نكشم ، بايد دست حاجت به سوی تو و امثال تو دراز كنم . من در طلب رزق میروم كه احتياج خود را از كس و ناكس سلب كنم . وقتی بايد از فرارسيدن مرگ ترسان باشم كه در حال معصيت و خلافكاری و تخلف از فرمان الهی باشم ، نه در چنين حالی كه ، در حال اطاعت امر حق هستم ، كه مرا موظف كرده بار دوش ديگران نباشم ، و رزق خود را خودم تحصيل كنم " .
زاهد : " عجب اشتباهی كرده بودم ، من پيش خود خيال كردم كه ديگری را نصيحت كنم . اكنون متوجه شدم كه خودم در اشتباه بودهام ، و روش غلطی را میپيمودهام و احتياج كاملی به نصيحت داشتهام " ( 1 ) .
پاورقی :
1ـ بحار الانوار ، چاپ كمپانی ، جلد 11 ، حالات امام باقر ، صفحه 82
ویند : در بنی اسرائیل عابدی بود ، شنید در آن نزدیکی درختی است که مردم آن را می پرستند ! عابد در خشم شد و از بهر خدا و تعصب در دین تبر بر دوش نهاد و رفت که درخت را ببرد ! ابلیس به صورت پیری بر او ظاهر شد و پرسید کجا می روی ؟ گفت : برای بریدن فلان درخت ، ابلیس گفت : برو به کار عبادتت مشغول باش ، تو را چه کار به این کار ؟ عابد سخت بر او آویخت و او را بر زمین زد و بر سینه او بنشست ، ابلیس گفت : دست از من بدار تا تو را سخنی نیکو گویم ، دست از وی بداشت ، ابلیس گفت : این کار ، کار پیغمبران است نه تو ! عابد گفت : من از این کار بازنگردم و دوباره با ابلیس دست به یقه شد و او را به زمین زد . بار سوم ابلیس گفت : تو مردی درویش هستی این کار را به دیگران واگذار ، من روزی دو دینار زیر بالین تو گذارم که هم هزینه خود کنی و هم به دیگر عابدان دهی ، عابد پیش خود گفت : یک دینار آن صدقه دهم و دینار دیگر خود به کار برم و این کار بهتر از درخت برکندن است که مرا بدان نفرموده اند و من پیغمبر نیستم ! دیگر روز دو دینار زیر بالین خود دید و برگرفت ! تا روز سوم که هیچ دیناری بر بالین خود ندید ، تبر برداشت و عازم بریدن درخت شد . ابلیس در راه رسید و به او گفت : ای مرد این کار ، کار تو نیست و باهم در آویختند ، ابلیس او را بر زمین زد و بر سینه او نشست ، عابد پرسید : چه شد که آن دوبار من تو را بر زمین زدم و این بار درماندم ؟ گفت : آن دوبار بهر خدا درآویختی و این بار بهر دینار ! اول برای خدا به اخلاص آمدی و از جهت دین خدا خشم گرفتی ، خداوند تو را نیرومند ساخت ، اکنون بهر طمع خویش آمدی و از بهر دنیا خشم گرفتی و پیرو هوای نفس خود شدی ، لاجرم ناتوان شدی ! از مصطفی (ص) پرسیدند اخلاص چیست ؟ گفت : اینکه گویی : پروردگار من خدای یگانه است ، پس از آن در آنچه مأمور شدی پایمردی کنی